نتایج جستجو : روستای سادات محمودی

  • تهران (پانا) - مراغعلی خس‌خس کنان روی زیلوی خاک گرفته‌ای که رو به روی خانه‌اش پهن کرده زیرآفتاب لم داده است. او از روزگاری می‌گوید که در روستای «سادات محمودی» دامداری داشت و زندگی بر وفق مرادش بود. عصای چوبی‌اش کمی آن طرف‌تر افتاده و سیگار یک لحظه از لبش جدا نمی‌شود. همسرش رودابه هم دست به سینه به چارچوب در خانه تکیه زده است. محمد جعفر کمی آن طرف‌تر صندوق اتومبیل پیکان زهوار دررفته‌اش را بالا زده و همین‌طور که پوست‌های خشک روی جای سوختگی دستش را می‌کند تعریف می‌کند که چطور از «مارگون» به اصرار…